آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

ღ.•*دختر گلم آنیتاღ.•*

نسران خوش گذشت 3

سلام دوستان شرمنده این روزها سرم خیلی شلوغه ، در حال نوشتن پروپزال هستم. آخر هفته گذشته به نطنز پیش خانواده پدر آنیتا جان رفته بودیم . به آنیتا خیلی خوش گذشت.  با این حالیکه مدت زیادی خانواده همسرم رو ندیده بود ولی اصلا غریبی نمی کرد به قول بابا بزرگش "خون میکشه"  از دیروز که برگشتیم مرتب بهونه می گیره و درب ورودی خونه رو هی هل میده! به خیال خودش درب حیاط خونه بابا بزرگشه و می خواد بره حیاط. اونجا عکسای زیادی دختر عموش "فاطمه جان "ازش گرفت . برام ایمیلش کنه حتما تو وبش میزارمش. اونجا همه آنیتا رو دوست داشتن. منو خیلی شرمنده کردن انقدر با محبتن، مخصوصا عمو و زن عموی آنیتا که  ما رو حسابی خجالت دادن.  5 شنبه ای که خونه عمو ...
27 مرداد 1392

دختر عمه آنیتا(مهرسا خانومی ) به دنیا آمد

سلام دوستان امروز ٨ مرداده. دیشب با خبر شدیم که آنیتا خانوم دوباره صاحب یک دختر عمه کوچولو شد. هنوز من و آنیتا ندیدیمش  ولی ان شا لله تا چند روز دیگه حتما میریم و میبینیمش. هم من و هم آنیتا  برای اولین بار مامان شدن عمه لیلا و بابا شدن عمو مسعود  رو بهشون تبریک میگیم. فردا آنیتای من هم ٩ ماهه می شه . چقدر زود گذشت . عزیزم نه ماهگیت مبارک باشه راستی آنیتا خیلی شیطون شده . به قول معروف از در و دیوار بالا میره.  پریروزی هم از پله آشپزخونه افتاد . دیگه رو پاهاش با تکیه دادن به پله یا مبل می ایسته. از پله آشپزخونه هم بالا میره و تو آشپزخونه میاد. خیلی خطرناکه. دست دسی کردن  و آواز خوندن به سبک خودش رو خیلی دوست داره &...
8 مرداد 1392

آنیتای من دندون در آورد!

سلام دوستان سه شنبه هفته پیش متوجه یک مروارید کوچیک تو دهن دخمل خوشگلم شدم. البته با کمک مامانم! قد یه برنج کوچولوه ! مامان قربون اون دندونت بره ان شالله وقتی تو عکس ، دندون آنیتام قابل رویت شد عکسش رو  تو وب میزارم. بعد ماه رمضون هم برای دخمل گلم دندونک(دنک) درست میکنم. ...
5 مرداد 1392

اندر احوالات آنیتا خانم

سلام دوستان  یک مدتی است که نمی تونم آپ کنم و این به دلیل مشغله زیاد کاریم هستش. در حال پروپزال تصویب کردن هستم. برام دعا کنید. آنیتای من ما شا الله خیلی بزرگ شده و کارای جدیدی انجام می ده . ویژگی های آنیتای من در ٨ ماهگی: غذای آنیتا توی این ماه سرلاک آرد برنجه. فرنی رو از ترسم بهش نمیدم. چون اوایل هی اسهال می افتاد. میوه هم خیلی دوست داره . مخصوصا زرد آلو . کمی بهش میدم تا شب باهاش مشغوله. نان هم خیلی دوست داره . این هم عکس آنیتا خانوم با یک نون بزرگ   تو بازیهاش دالی بازی و لگو بازی رو خیلی دوست داره. دیگه از اسمورف هم نمی ترسه . عاشق چراغ power کامپیوتر و چراغ سه راهی تلویزیون هستش! از پله آشپزخونه هم بالا می...
24 تير 1392

واکسن شش ماهگی آنیتا هم با تاخیر زده شد

امروز صبح مجتبی جان آنیتا رو به انیستیتو پاستور برد و واکسنش رو زد. الان خدای شکر حالش خوبه. ولی من استامینوفن رو شروع کردم. به دو تا پاهاش آمپول زدن. خدا کنه ورم نکنه و اذیت نشه،            ...
12 ارديبهشت 1392

نوروز92

سلام دوستان ان شاءالله فردا اگر مشکلی پیش نیاد من و مجتبی و آنیتای عزیزم راهی نسرانیم. این اولین عید نوروزی است که خانواده کوچیک ما سه نفره شده ، امیدوارم  مسافرتمون بدون هیچ مشکلی سپری بشه. سال نو رو به تمامی دوستانم تبریک میگم.  امیدوارم سال خوبی داشته باشید.       ...
29 اسفند 1391

خونه تکونی

سلام به شاپرک کوچولوی خودم این روزا مامانی خیلی کار داره ، شب عیده و همه کار های مامانی مونده . تمام کارای خونه  هم مونده. پس مامان جون تو کی بزرگ میشی تا به مامان کمک کنی! نترس مامان زیاد ازت کار نمیکشه وای از خونه تکونی   ...
23 اسفند 1391

این روزهای مامان

عزیزم مامان توی این ماه خیلی سرش شلوغه، هم کلاسهای ترم بهاره تهران جنوب شروع شده و مامان مجبوره تو رو پیش مامانی بذاره بره سر کار ، تازه خونه تکونی و خرید عید هم مزید بر کارهای مامان است. تو هم که جای خود داری، مابین کارام برای تو وقتی که خواب هستی تو وبت مطلب میذارم. به هر حال مامان سخت مشغول کاره.     ولی وقتی خنده فرشته کوچولوشو میبینه تمام خستگی اش در میره. آخه مگه نمیدونی؟ تو دیازپام مامانی
9 اسفند 1391